وقتي از انبوهسازي صحبت ميكنيم، بلافاصله ساخت و سازهايي يكسان، مشابه، همزمان و به يك نيت، با مصالحي شبيه به هم به ذهن متبادر ميشود و عجيب نيست بسياري (به خصوص مردم به عنوان مصرفكننده) با چنين توليدي مشكل پيدا كنند. حتي به نظر ميرسد در طول زمان، برداشتي در سطحي كاملا ابتدايي از واژه انبوهسازي به خود انبوهسازان و حتي تصميمگيران و تصميمسازان اين عرصه هم سرايت كرده است. مگر نه اينكه انبوهسازي در حوزه ساختوساز به معني سريعسازي، استفاده از نيروها و هزينهها به صورت متمركز و ارزانسازي است؟!
گاهي براي حل برخي مشكلات شايد لازم باشد واژهاي را عوض كنيم. واژهها بار معنايي خاص خودشان را دارند، به همين دليل هم ممكن است وقتي از انبوهسازي صحبت ميكنيم يك نوع طرز تلقي (لااقل براي عامه مردم) ايجاد مي شود و وقتي از سريعسازي ميگوييم تلقي ديگري. در حالي كه در معنا، نه در لفظ اين هر دو به يك معنا مي باشند!
اما اين كه در شرايط فعلي كشور، انبوهسازي نه از فناوري قابل توجهي بهره ميگيرد كه كارها به سرعت پيش بروند، نه هزينههاي كافي براي اين مورد تامين ميشود و نه راهكارهايي براي ارزان تمام شدن ساختوسازهاي انبوه هست، ميتوان گفت انبوهسازي به درستي چه معنايي دارد؟ زماني انبوهسازي به عنوان يك راهكار قابل اطمينان، كاركرد خواهد داشت كه دولت نه به عنوان يك بساز و بفروش بزرگ، بلكه به عنوان يك حامي قابل اتكا براي سرمايهگذاران بخش مسكن و يك ناظر قابل اطمينان براي خريداران عمل كند.
تقويت انبوهسازي به كمك تامين منابع مالي مورد نياز براي انبوهسازان از داخل و خارج از كشور، احداث يا كمك به احداث كارخانههايي براي توليد قطعات پيشساخته در ساختمانها، واردات تكنولوژيهاي نوين، تصويب قوانين و... ميتواند به تلقي درستي از انبوهسازي منجر شود. شايد لازم باشد در ابتداي امر، واژه انبوهسازي در لغت تغيير معنا بدهد، لااقل شواهد حكايت از اين دارد كه نوع عملكردها به تغيير معناي انبوهسازي كمكي نكرده است!
به نظر ميرسد چنانچه تعريف درستي از انبوهسازي ارائه شود و بر اساس اين تعريف، دولت در جايگاه خود و سرمايهگذاران به عنوان عاملان اصلي، در تحقق تعريف درست آن بكوشند، آنگاه بتوان انبوهسازي را راهكاري قابل ارائه و اجرا فرض كرد كه به خانهدار شدن افراد و نه صرفا توليد مسكن، بيانجامد.
انگار گاهي بايد معادلهها را تغيير داد تا به جواب رسيد، چون در نهايت هميشه به اعتبار نتيجه، هر راهكاري مورد قضاوت قرار ميگيرد. آن وقت است كه ديگر برگزاري دورههاي آموزشي براي انبوهسازي جلسات كارشناسي، بحثها و گفتوگوها در اين باره ميتواند توجيه اجرايي پيدا كند و قبل از ارائه تعريف دقيق از انبوهسازي، هيچكدام از اينها به كار نخواهد آمد. اين طور نيست؟